×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

پیچک

هیسسسسسسسسسسسسسسسسسسس

× یه وبلاگ که از هرچی که لذت میبرم میخوام شما هم سهیم باشید
×

آدرس وبلاگ من

mahmonir.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/nilogol

?????? ???? ?????? ???? ????? ????? ??? ????
× ?????? ???? ???? ?? ???? ????? ????? ??? ????

پائولوکوئلیو راه بهشت

 راه بهشت

مردي با اسب و سگش در جاده‌اي راه مي‌رفتند


هنگام عبور از كنار درخت عظيمي، صاعقه‌اي فرود آمد و آنها را كشت


اما مرد نفهميد كه ديگر اين دنيا را ترك كرده است و همچنان با دو جانورش پيش
رفت


گاهي مدت‌ها طول مي‌كشد تا مرده‌ها به شرايط جديد خودشان پي ببرند


پياده ‌روي درازي بود،تپه بلندي بود


آفتاب تندي بود، عرق مي‌ريختند و به شدت تشنه بودند. در يك پيچ جاده دروازه


تمام مرمري عظيمي ديدند كه


به ميداني با سنگفرش طلا باز مي‌شد و در وسط آن چشمه‌اي بود كه آب


.زلالي از آن جاري بود


رهگذر رو به مرد دروازه ‌بان كرد و گفت: "روز بخير، اينجا كجاست كه اينقدر
"قشنگ است؟


دروازه‌بان: روز به خير


اينجا بهشت است


"چه خوب كه به بهشت رسيديم، خيلي تشنه‌ايم."


دروازه ‌بان به چشمه اشاره كرد و گفت: "مي‌توانيد وارد شويد و هر چه قدر دلتان
."مي‌خواهد بنوشيد


- .اسب و سگم هم تشنه‌اند


."نگهبان:" واقعأ متأسفم . ورود حيوانات به بهشت ممنوع است


.مرد خيلي نااميد شد، چون خيلي تشنه بود، اما حاضر نبود تنهايي آب بنوشد


از نگهبان تشكر كرد و به راهش ادامه داد. پس از اينكه مدت درازي از تپه بالا
.رفتند، به مزرعه‌اي رسيدند


راه ورود به اين مزرعه، دروازه‌اي قديمي بود كه به يك جاده خاكي با درختاني در
.دو طرفش باز مي‌شد


،مردي در زير سايه درخت‌ها دراز كشيده بود و صورتش را با كلاهي پوشانده بود
احتمالأ خوابيده بود


مسافر گفت: روز بخير


مرد با سرش جواب داد


- ما خيلي تشنه‌ايم . من، اسبم و سگم


مرد به جايي اشاره كرد و گفت: ميان آن سنگ‌ها چشمه‌اي است. هرقدر كه مي‌خواهيد
.بنوشيد


مرد، اسب و سگ به كنار چشمه رفتند و تشنگي‌شان را فرو نشاندند


مسافر از مرد تشكر كرد. مرد گفت: هر وقت كه دوست داشتيد، مي‌توانيد برگرديد


مسافر پرسيد: فقط مي‌خواهم بدانم نام اينجا چيست؟


- بهشت


- بهشت؟ اما نگهبان دروازه مرمري هم گفت آنجا بهشت است


- آنجا بهشت نيست، دوزخ است


مسافر حيران ماند:" بايد جلوي ديگران را بگيريد تا از نام شما استفاده نكنند
"!اين اطلاعات غلط باعث سردرگمي زيادي مي‌شود


- كاملأ برعكس؛ در حقيقت لطف بزرگي به ما مي‌كنند. چون تمام آنهايي كه حاضرند
.بهترين دوستانشان را ترك كنند، همانجا مي‌مانند
(پائولوکوئلیو)*                                                                                                 
                                                                                 

یکشنبه 8 مهر 1391 - 12:20:08 AM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم
نظر ها

http://cardinal.gegli.com

ارسال پيام

یکشنبه 8 مهر 1391   5:00:31 PM

چون تمام آنهايي كه حاضرند

.بهترين دوستانشان را ترك كنند، همانجا مي‌مانند
فوق العاده بود و بجا.......سپاس

http://cardinal.gegli.com

ارسال پيام

یکشنبه 8 مهر 1391   5:00:31 PM

چون تمام آنهايي كه حاضرند

.بهترين دوستانشان را ترك كنند، همانجا مي‌مانند
فوق العاده بود و بجا.......سپاس

http://www.gegli.com

ارسال پيام

یکشنبه 8 مهر 1391   7:21:21 AM

روزی یک مرد روحانی با خداوند مکالمه ای داشت 
او به خدا گفت : خداوند ، دوست دارم بدانم بهشت و جهنم چه شکلی هستند

خداوند او را به سمت دو در هدایت کرد و یکی ازآنها را باز کرد 
مرد نگاهی به داخل انداخت. درست در وسط اتاق یک میز گرد بزرگ وجود داشت که روی آن یک ظرف خورش بود. آن قدر بوی خوبی داشت که دهانش آب افتاد. افرادی که دور میز نشسته بودند ، لاغرمردنی و مریض حال بودند و به نظر قحطی زده می آمدند. آنها در دست خود قاشق هایی با دسته ی بسیار بلند داشتند که این دسته ها به بالای بازوهایشان وصل شده بود و هرکدام از آنها به راحتی می توانستند دست خود را داخل خورش ببرند تا قاشق خود را پر کنند ، اما از آنجایی که این دسته ها از بازوهایشان بلندتر بود، نمی توانستند دستشان را برگردانند و قاشق را در دهان خود فرو ببرند
مرد روحانی با دیدن صحنه ی بدبختی و عذاب آنها غمگین شد

خداوند گفت تو جهنم را دیدی. حال نوبت بهشت است
آنها به سمت اتاق بعدی رفتند و خدا در را باز کرد. آنجا هم دقیقا مثل اتاق قبلی بود. یک میز گرد با یک ظرف خورش روی آن و افرادی دور میز. آنها هم مانند اتاق قبل، همان قاشق های دسته بلند را داشتند، ولی به اندازه کافی قوی و چاق بودند و می گفتند و می خندیدند
مرد روحانی گفت: خداوندا ، نمی فهمم. چه رازی در این میان است؟

خداوند پاسخ داد: ساده است . فقط احتیاج به یک مهارت دارد. اینها یاد گرفته اند که به یکدیگر غذا بدهند، درحالی که آدم های طمع کار اتاق قبل تنها به خودشان فکر می کنند

جهنم یعنی خودخواهی . و بهشت یعنی کمک به همنوع و دوستی با آن

 

http://vahid654.gegli.com

ارسال پيام

یکشنبه 8 مهر 1391   6:26:49 AM

خدایا چگونه زیستن را به من بیاموز چگونه مردن را خود خواهم آموخت. مطالبتون بسیار زیبا هستند. پایدار باشید

http://irajkhan404.gegli.com

ارسال پيام

یکشنبه 8 مهر 1391   4:23:16 AM

 درود دو نقطه سر سطر :؟

میشود خانه / قصری بزرگ داشت ، اما زندگی نکرد ،اسب و سگ سنبول دوستی نجیب و وفادارند و بدون انها / ترک انها همون جهنمه حتی اگر در بهشت موعود باشیم ،ترک دوستان = جهنم ،و سپاس از شما که در اهمیت دوست / دوستان تمثیلی از روایت نویسی معروف شاهد اوردید ، در ضمن مثل اینکه درد تمام مردم جهان مشترک است : مقابله با کج فهمی حاکم بر جوامع بشری و باورهای خشک بدون خرد مذهبی محیط ، هم مانند حافظ بزرگ خیام سعدی و فردوسی و... که به وضوح باورهای غیر عقلانیتی محیط را به چلنج و نقد پرداخته اند = دهن کجی به باورهای غیر خردمندانه مانند عبادت به جزء خدمت خلق نیست / میازار موری که ... تمامن دهن کجی به تبلیغات مبلغین شیاد دروغین محیط بوده - مرسی

آخرین مطالب


اردیبهشت را باید


باز هم اسفند


اسفند


زندگی


سخنان گرانبها


بنام خداوندی که داشتن او جبران همه نداشته های من است......زندگی یعنی : ناخواسته به دنیا آمدن مخفیانه گریستن دیوانه وار عشق ورزیدن و عاقبت در حسرت آنچ


زندگی زیباست


دلنوشته های تنهایی ونمایش احساس با عکس


‎پـا بـه پـای کودکـی هایـم بیـا


دلنوشته های پند آموز


نمایش سایر مطالب قبلی

پیوند های وبلاگ

آمار وبلاگ

59088 بازدید

9 بازدید امروز

256 بازدید دیروز

1904 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements